موسیقی برای هر یک از رشتههای علمی، جذابیت و موضوعیت خاصی دارد. روانشناسان به نقش موسیقی در رشد احساسات، عواطف و توانشناختی افراد و همچنین ظرفیتهای درمانی آن نظر خاص دارند. متخصصان علوم تربیتی به تأثیر موسیقی در ایجاد زمینههای بهتر برای آموزش و همچنین نقش تربیتی آن اعتقاد دارند مردمشناسان به نقشی که موسیقی در گسترش فرهنگ داشته است توجه دارند و همواره بررسی موسیقی اقوام، ساختار و میراث موسیقی فرهنگهای مختلف، بخشی از فعالیت ایشان را تشکیل میداده است. جامعهشناسان نیز در دورههای مختلف تحول پژوهش جامعهشناختی، نگاههای متفاوتی به موسیقی داشتهاند. برای جامعهشناسان، مطالعۀ کارکردهای موسیقی برای ایجاد هویت و تلاش برای داخل شدن در زندگی فرهنگی جامعه، موسیقی و سیاست مقاومت در برابر قدرت، مصرف موسیقی و بازتولید جایگاههای طبقاتی، الگوی توزیع اجتماعی مصرف موسیقی، موسیقی و مدیریت احساسات عمومی، سازوکارهای اجتماعی تولید موسیقی و ... بسیار اهمیت داشته است.
اما صرفنظر از همۀ آنچه دربارۀ دلایل پرداختن به مطالعۀ مصرف موسیقی گفته میشود و در همۀ دنیا صدق میکند، مسائلی در ایران وجود دارد که لزوم مطالعۀ فعالیت موسیقایی و مصرف موسیقی را جدیتر میکند. در ایران امروز، بهرغم وجود سابقۀ تاریخی تولید و مصرف موسیقی وجود دارد و همین مشکلات که در قالب تعارضات دین و موسیقی بیشترین جلوه را داشتهاند سبب شده است تا پژوهش دربارۀ ابعاد مختلف تولید و مصرف موسیقی، فاقد مشروعیت لازم باشد. اگرچه جامعۀ ایرانی موسیقی و مصرف آن از سوی مردم را بهمثابۀ واقعیتی گریزناپذیر احساس میکند، اما کماکان –حداقل در عرصۀ رسمی و نظام سیاسی- با موسیقی بهمثابۀ عرصهای تابویی رفتار میشود. همین امر سبب شده است تا در دو دهۀ گذشته از غنای پژوهشهای اجتماعی دربارۀ موسیقی بسیار کاسته شود.
علاوه بر مسئلۀ تابوییبودن بحث دربارۀ موسیقی –که البته در سالهای اخیر تا اندازهای از آن کاسته شده است- دولت در ایران موجودیتی بزرگ و همهجاگستر دارد و داعیۀ دخالت آن در عرصۀ فرهنگ بیش از هر جای دیگری است. بااینحال همین دولت فاقد شناختهای کافی از عرصۀ تولید و مصرف موسیقی در کشور است. این چنین دولتی حتی فاقد توان لازم برای سیاستگذاری عاقلانه است.
مسائل فوق به رابطۀ موسیقی و نظام سیاسی در ایران مربوط میشوند. اما مسئله فقط به همینجا ختم نمیشود. در عرصۀ دانشگاهها نیز دایرۀ بحث دربارۀ تولید و مصرف فرهنگی گسترده نیست. نگارنده بنا به تجربیات خود در محیطهای آکادمیک و به پشتوانۀ تلاشی که برای مرور ادبیات مربوط به مباحث همین پژوهش انجام داده، معتقد است جامعهشناسی هنر –به معنای تلاش برای تبیین جامعهشناختی تولید هنر- و جامعهشناسی فرهنگ از فراموششدهترین عرصههای پژوهش اجتماعی در ایران هستند. بنابراین لازم است تا پژوهشهای اجتماعی دربارۀ هنر و بالاخص موسیقی را آغاز کرد.