-
عبدالله بیچرانلو
استادیار ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران
اگر در نظر داشته باشیم در حوزۀ فرهنگ با سه مرحلۀ تولید، توزیع و مصرف سروکار داریم، آنگاه برخلاف رویۀ موجود عدالت فرهنگی را تنها به مرحلۀ «مصرف» که شامل دسترسی به کالا و خدمات فرهنگی است، محدود نخواهیم کرد. در چنین شرایطی گسترۀ وسیعتری از عدالت فرهنگی را خواهیم دید که میتواند در تغییر رویکرد و راهبردهای ما تأثیرگذار باشد. اما پیش از پرداختن و معرفی این رویکرد جدید به عدالت فرهنگی که عدالت را در مرحلۀ تولید و توزیع برجسته مینماید، لازم است تا برخی مباحث مقدماتی در حوزۀ عدالت آشنا شویم.
موضوع «عدالت» یکی از مهمترین دغدغههای اکثر جوامع در طول تاریخ بوده است. اهمیت موضوع عدالت بهخصوص برای جامعهای که زمانهای بسیار دور با مذهب «عدالتمحور» اسلام آشنا شده و در صد سال گذشته نیز با اشاعه ادبیات چپ و سوسیالیستی روبهرو بوده است، دوچندان میشود. اما عدالت موضوع بسیار پیچیدهای است و نشان دادن پیچیدگیهای آن، اولین گام برای ورود به این بحث است. براساس اینکه چه تعریفی از عدالت ارائه شود، از چه رویکردی به آن نگاه شود و کدام بعد عدالت مدنظر باشد؛ پرسشهای متفاوتی مطرح خواهد شد.
در بحث عدالت پرسشهای زیادی وجود دارد، برای مثال: عدالت چیست؟ انصاف، امر طبیعی، فضیلت، مساوات، وضع هر چیز در جای مناسب خود، سودمندی، اعتدال یا چیز دیگری است؟
موضوع عدالت چیست و عدالت در حوزههای مختلف مثل آموزش، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، کار و قضاوت به چه معنا است؟
راههای تحقق عدالت را در کجا باید یافت؟ در فرد عادل یا در ساختارها و نهادهای اجتماعی عادلانه و قانونمند؟
رابطۀ عدالت یا قدرت، حق، آزادی، برابری، اخلاق، پیشرفت و توسعه چیست؟
در همین جا باید یادآور شد که منظور از عدالت، «عدالت اجتماعی» است. یعنی بهمحض اینکه یک گروه حداقل دونفری تشکیل میشود، بحث دربارۀ اینکه چگونه باید امور و نیازهای گروه را برطرف کرد و چگونه باید منافع حاصل از گروه را توزیع کرد، پیش میآید. به نظر میرسد هرچه حجم گروه، سطح تعاملات، تقسیم کار، سازماندهی، پویایی و قابلیتهای آن بالاتر باشد، اجرای عدالت سختتر است. زیرا نیازهای چنین گروهی بسیار پیچیدهتر و منافع آن بسیار متنوعتر از گروههای ابتدایی است. بههمیندلیل موضوع و نحوۀ تحقق عدالت در جوامع ماقبل صنعتی و یا یک روستای کمجمعیت، با جوامع پیشرفتۀ صنعتی و یک شهر پرجمعیت تفاوتهای کیفی دارد.
در جوامع ماقبل صنعتی، اجرای عدالت در حیطۀ قدرت پادشاه یا اشراف حاکم بوده است. بههمیندلیل در اندرزنامهها و سیاستنامهها از شخص پادشاه انتظار میرفته که از ظلم و تجاوز به دیگران دست برداشته و با رعایا به عدالت رفتار کند و به گسترش دادگری بپردازد. در چنین جوامعی عدالت در سطح خرد و در رابطۀ بینفردی (که بیشتر شامل روابط رودررو بوده) نوعی فضیلت اخلاقی محسوب میشده است. یعنی همانطورکه از فرد انتظار میرفته راستگو و مهربان باشد، از او انتظار میرفته که عادل هم باشد. اما هرچه جوامع سازمانیافتهتر و پیچیدهتر میشوند، رعایت عدالت بهمثابۀ یک «صفت فردی»، کمرنگتر شده و بهعنوان یک «ساختار اجتماعی» مطرح میشود. «از دیدگاه فلسفۀ سیاسی عدالت صفت نهادهای اجتماعی است نه صفت انسان و اعمال او. منظور از عادلانه بودن نهاد اجتماعی این است که حقوق و مسئولیتها، قدرت و اختیارات، مزایا و فرصتهای وابسته به خود را عادلانه توزیع کند.» (بشیریه، 1380: 115) بههمینترتیب امروز از سیاستگذاران و مدیران فرهنگی انتظار نمیرود که تحقق عدالت فرهنگی را تنها با نصیحتهای اخلاقی و تأکید بر ویژگیهای فردی دنبال کنند، بلکه باید به فکر تدوین ساختار و برنامههای کلان و نظاممند باشند. برای تحقق چنین هدفی لازم است تا با گونهها، ابعاد و ویژگیهای عدالت بیشتر آشنا شد.