کد مطلب: 284113

یکشنبه 22 آبان 1401 15:02

تجربه‌نگاری (2)

برنامه‌های حمایت از کتاب‌فروشی‌ها

مقدمه

اندر خیال دوست

«از دست قاصدی که کتابی به من رسد

در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب»

سعدی

کتاب‌فروشی چشم و چراغ شهر است؛ قاصد «تپش بال و پر زندگی». کتاب‌فروشی شهر فرنگی است ساخته از کتاب که می‌توان ساعت‌ها چشم بر آن نهاد و جهانی را دریافت. کتاب‌فروشی ماشین زمانی است که با کتاب‌هایش به هر کجای تاریخ که بخواهی پا می‌گذاری و ،حتی فراتر از آن، می‌توانی نمایی از آینده را نیز ببینی؛ از جغرافیایی که وطن توست بگذری و پا به سرزمین‌های ناشناخته بگذاری. از تجربۀ خواندن نوشته‌های مبهم و سخت و آشفته تا اشعار روان و نغز، همه و همه در کتاب و کتاب‌فروشی است که مهیا می‌شود.

شاید بگویید تمام این‌ها بر دوش کتاب است و کتاب‌فروشی چیزی نیست که جز محلی برای تهیۀ دستاورد مؤلفان، مترجمان، ناشران یا حتی چاپخانه‌دارانی که در انتشار فکر انسانی خردمند و خردباور سهمی شایسته دارند اما اگر تجربۀ یک بار چرخیدن در نمایشگاه‌های کتاب یا خرید کتاب‌های الکترونیک را داشته باشید می‌دانید که فضای مطبوع کتاب‌فروشی چیز دیگری است. غرق‌شدن در دنیای بی‌انتهای کتاب و گشت‌وگذار لابه‌لای قفسه‌های مخزن اسرار، تماشای آدم‌هایی که در گوشۀ کتاب‌فروشی سر در کتابی فروبرده‌اند و از جهان پیرامون خود رهایند، برخوردن به نویسنده‌ای شهیر و نشستن پای صحبت‌های او و دیگر کسانی که دل در گرو کتاب دارند و خیلی چیزهای دیگر است که کتاب‌فروشی را از هر فروشگاه دیگری متمایز می‌کند. همان‌طورکه عبدالحسین آذرنگ به شایستگی می‌گوید: «سرشت دادوستد کتاب با سرشت دادوستد کالاهای دیگر هیچ‌گاه همسان نبوده و نیست. کالبد کتاب، گرچه کالای مادی است اما به‌عنوان ماده مبادله نمی‌شود. حتی اگر روزی این کالبد، که اکنون از برگ‌های کاغذ و در میان پوششی تشکیل می‌شود، جای خود را به مادۀ دیگری بسپارد و صورت آن هم دیگرگونه شود، باز هم کالای مادی نخواهد بود». به‌علاوه کتاب‌فروشی فقط مکانی برای عرضۀ کتاب نبوده و نیست. کتاب‌فروشی جایی است «برای پیوند کالای فرهنگی، رویداد فرهنگی و دیدار فرهنگی».

اومبرتو اِکو در از کتاب رهایی نداریم می‌گوید: «وقتی که بچه بودم، یکی از خانم‌های همسایه هر سال به مناسبت عید نوئل کتای به من هدیه می‌داد. روزی به من گفت: «اومبرتینو بگو ببینم، تو کتاب را برای اینکه ببینی چه چیزی در آن نوشته‌اند می‌خوانی یا برای عشقی که به خواندن داری؟ و من ناچار اعتراف کردم که همیشه چیزی را که می‌خوانم، با شور و علاقه نمی‌خوانم. از سر علاقه به خواندن، هر چیزی را می‌توانم بخوانم! این یکی از مهم‌ترین کشف‌های دوران کودکی‌ام بود». از میان ما کتاب‌خوانان، برخی‌هایمان به خواندن اعتیاد داریم و خیلی‌هایمان هم می‌خوانیم تا بیشتر بدانیم. در هر دو حالت، خواندن همچون نفس‌کشیدن است برایمان. عملی است براساس عادت برای حفظ حیات با این تفاوت که منبع این هوا در همه‌جا یافت نمی‌شود. گاهی باید به کتابخانه برویم و کپسول اکسیژن را، که همان کتاب است، برای مدتی قرض کنیم. خیلی وقت‌ها این راه‌حل کارساز نیست و باید خودمان کتاب بخریم. اینجاست که پای کتاب‌فروشی به میان می‌آید. اگر کتاب‌فروشی به‌عنوان محلی برای عرضۀ کتاب، چه در شکل سنتی و چه در شکل مدرن آن، وجود نداشته باشد، این منابع حیاتی، این هوای تازه و مطبوع چگونه به دست ما خواهد رسید؟

بیایید صنعت نشر را همچون چرخه یا زنجیری تصور کنیم که پس از پدیدآورنده، ناشر، چاپخانه‌دار و توزیع‌کننده، کتاب‌فروشی به‌عنوان حلقۀ پایانی این صنعت قرار گرفته است. حلقه‌ای که حرکت و تکاپوی تمامی چرخۀ نشر بسته و وابسته به آن است و، در صورت بحران در این حلقه، همۀ بخش‌های تولید و توزیع کتاب با نقصان مواجه می‌شود. اگر کتاب‌فروشی نباشد، کتاب بی‌مخاطب می‌ماند و مخاطب، بی‌کتاب. در طول تاریخ کوتاه کتاب‌فروشی در ایران ما با چنین وضعیتی مواجه شده‌ایم. وضعیت وخیم صنعت نشر در سال‌های پایانی دهۀ 80 بود که مسئولان را به صرافت انداخت تا بررسی‌های عمیق و دقیقی صورت دهند و به حالِ زار کتاب‌فروشی‌ها برسند.

در این گزارش، پس از شرح مفصل آنچه در سالیان متمادی بر کتاب‌فروشی‌ها گذشته است، بر مجموعۀ اقدامات و راهکارهای تدبیرشدۀ مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزۀ کتاب‌فروشی‌ها نور می‌تابانیم و از این رهگذر، اندیشه‌ها و راهکارهای سودمندی را که موجب نجات جان این پیشۀ فرهنگی تأثیرگذار شده است، شرح و بسط می‌دهیم. امیدواریم که ثمرات این تلاش‌ها روشن‌کنندۀ مسیر آیندۀ دیگر مدیران و دغدغه‌مندان عرصۀ کتاب شود.