کد مطلب: 283717

چهارشنبه 3 آذر 1400 16:44

رصد سازمان های فرهنگی ایران

مقدمه

موضوع رصد سازمان‌های فرهنگی امر جدیدی نبوده و این دغدغه در شاخص‌های فرهنگی قانون برنامه سوم (موضوع ماده 162 قانون برنامه سوم توسعه) نیز مطرح بوده است. ایضاً در اسناد مختلف شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی و مهندسی فرهنگی کشور نیز بر ضرورت ارزیابی مستمر نهادها و سازمان‌های فرهنگی تأکید شده و حتی طرح‌ها و پروژه‌های تحقیقاتی نیز در این زمینه به اجراء در آمده است به عبارتی نظام حکمرانی کشور و محققان به اهمیت، ضرورت و لزوم پرداختن به وضعیت سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی کشور و آسیب‌ها و مشکلات آنها، گاهی به صورت کلی و تمام‌شماری، گاهی بصورت موضوعی (مثلاً نهادهای فعال در حوزه مسجد، ورزش یا امور بانوان و... ) و یا در حد دستگاهی (مانند صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و ) امعان‌نظر داشته است (بعنوان مثال نک به : شورای عالی انقلاب فرهنگی (1386)، خاموشی و نظری (1387) و صالح اولیاء (1385) همچنین محققانی نیز به صورت برش‌های موضوعی به مشکلات نهادهای فرهنگی کشور پرداخته اند بعنوان مثال طالب‌زاده (1399) به موضوع بودجه نهادهای فرهنگی، اشتریان به مسئله تداخل در میان دستگاه‌های متولی حوزه بانوان (1391) و یا حاجیانی (1391) به موضوع هماهنگی میان دستگاه‌های فرهنگی کشور توجه داشته‌اند که معمولاً این تحقیقات با سفارش مراجع سیاست‌گذار و نهادهای دولتی انجام شده است.

در این میان و علیرغم اهمیت ذاتی رصد وضعیت نهادها و سازمان‌های فرهنگی کشور، این مسأله دارای ابعاد و سطوح مختلفی است و بسیار کلی و اجمالی بوده و لذا قابل رسیدگی و مطالعه نخواهد بود، مگر آنکه دغدغه‌ها و نگرانی و مسائل مختلف آن احصاء شود به عبارتی سوالات متعددی درباره رصد وضعیت نهادها و سازمان‌های فرهنگی قابل طرح است که پاسخگوئی به همه آنها در یک گزارش و پژوهش امکان‌پذیر نیست، هر چند همه این پرسش‌ها، به نوبه خود جدی و مهم است و از منظر سیاست‌گذار و فرایند سیاست‌گذاری فرهنگی (و بطور مشخص‌تر اعضاء ستاد راهبری نقشه مهندسی فرهنگی) بایستی مورد بررسی، رصد و پایش قرار گیرند بعنوان مثال آیا اثربخشی، کارآمدی و تأثیرگذاری این نهادها در تحقق اهداف و منویات سند نقشه جامع فرهنگی مؤثر است و باید کنترل، رصد و ارزیابی صورت گیرد؟ به این معنی که به چه میزان سازمان‌های فرهنگی در اجراء و به نتیجه رسیدن اهداف سازمانی و مأموریت‌های ذاتی خود (و در ذیل نقشه جامع) توفیق یا عدم‌توفیق داشته‌اند، یا هماهنگی درونی و بین سازمانی میان آنها مهم است؟ آیا توان برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری و کیفیت تدابیر آنها برای پاسخگوئی به نیازهای مشتریان، مصرف‌کنندگان، مخاطبان و سیاست‌گذاران باید مورد ارزیابی و پایش قرار گیرد؟ انطباق و سازگاری میان سازمان‌های فرهنگی با سایر دستگاه‌ها و نهادهای سیاسی، اقتصادی (بظاهر غیرفرهنگی، اگر بتوان چنین تقسیم‌بندی را پذیرفت) مورد توجه است و مشکل یا ابهام را در همکاری‌های فرابخشی (بین بخش فرهنگ با سایر بخش‌ها) ملاحظه کرد؟

طبعاً در اینجا سوالات کلیشه‌ای و پرتکراری مثل رصد میزان اثربخشی یا کارآمدی یا بهره‌وری، رصد تفکر استراتژیک یا مدیریت استراتژیک یا برنامه‌ریزی استراتژیک نیز قابل طرح و پیگیری می‌باشد بنابراین ده‌ها سوال برای رصد سازمان‌های فرهنگی می‌تواند مطرح شود که هر کدام به جای خود مهم و ضروری است امّا باید دید از منظر سیاست‌گذار و برنامه‌ریز کلان کدام دغدغه یا مسأله مهمتر است و یا حداقل آنکه امکان بررسی آن وجود دارد و یا اینکه در حوصله یک پژوهش مختصر رصدی، با مختصات پژوهش پیش‌رو، قرار دارد به این دلایل و به خصوص آنکه کتاب حاضر نخستین پژوهش رصدی در حوزه سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی کشور است، شایسته است در ابتداء و پس از مرور و سنخ‌شناسی طیف وسیع نهادهای فرهنگی فعال کشور یک چارچوب جامع برای رصد این سازمان‌ها ارائه شود و پس از آن به وضوح و صراحت روشن شود که نویسنده در این وجیزه کدام بعد یا سطح از مسأله سازمان‌های فرهنگی ایران را انتخاب کرده است و سایر محققان به کدام بُعد باید بپردازند و یا با عمق بیشتری به آن اهتمام ورزند شاید بتوان گفت پیچیدگی و غموض مسأله بیشتر به سبب تنوع و تکثر سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی کشور است و درست به همین دلیل در گام بعدی مرور اجمالی به تنوع و گسترده این سازمان‌ها خواهیم داشت.

چارچوب رصد سازمان(های) فرهنگی

بطور مشخص دغدغه سیاست‌گذار کلان در سطح ملی درباره رصد سازمان‌های فرهنگی کشور چیست؟ پاسخ کلی این سوال ارائه، بیان و توصیف نسبتاً جامعی از وضعیت، موقعیت، شرایط، عملکرد و اثربخشی این سازمان‌ها می‌تواند باشد به عبارتی مدیران ارشد کشور باید همواره برداشت و تصور روشنی از کم و کیف فعالیت‌های سازمان‌(های) فرهنگی داشته باشند چرا که سازمان‌های فرهنگی به مثابه کارگزاران سیاست‌های کلان (و در اینجا نقشه جامع مهندسی فرهنگی) وظیفه پیشبرد و عملی کردن این سیاست‌ها را بعهده دارند به عبارتی گفتمان، سند و اهداف فرهنگی نظام و سند بدون درنظر گرفتن ساختارهای سازمانی و کارگزاران در عمل صامت و بدون تحرک خواهند ماند بنابراین هر هدف سیاست و تدبیر برای آن که محقق شود نیازمند وجود دستگاه یا مرجعی عینی برای اجراء و پیاده‌سازی دارد تا با اهتمام و جدیت، امکان تحقق عملی اهداف را فراهم سازند اهمیت سازمان‌های فرهنگی و نظام کارگزاری تا آنجا است که می‌توان گفت ساختارهای سازمانی شکل عینی و تحقق یافته نظام فکری (نقشه جامع مهندسی فرهنگی) هستند و در صورت فقدان آنها زمینه‌ای برای بیان و اجراء این اسناد بالادستی نخواهد آمد بر این اساس باید و حتی‌الامکان به سمت تدوین یک مدل (سرمشق) جامع‌الاطراف حرکت کرد که بتوان یک تصویر جامع، گویا، آشکار و واضح و همه‌جانبه را از اوضاع و احوال سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی کشور ارائه نمود و پس از آن به قضاوت و ارزشیابی و تحلیل مضامین نقشه مهندسی فرهنگی (در حوزه سازمانی) نائل آمد در همین ابتداء باید گفت متأسفانه بدلیل تنوع سازمان‌ها و تکثر مأموریت‌ها تدوین یک مدل جامع و کامل برای رصد همه سازمان‌های فرهنگی امکان‌پذیر نیست بخصوص آنکه ما در حال بحث درباره موضوعات بشدت پیچیده فرهنگی هستیم که نمی‌توان همه آنها را در یک ظرف واحد قرار داده و تحلیل کرد به سخن دیگر، نمی‌توان به یک مدل جامع و کامل برای رصد همه سازمان‌های فرهنگی دست یافت و این مدل باید متناسب با اقتضائات هر سازمان تدوین شود با این همه نمی‌توان از دغدغه ارائه یک مدل جامع برای رصد فرهنگی سازمان‌ها چشم‌پوشی کرد.

جمع‌بندی

در مقام یک توصیف جامع از وضعیت کنونی (جاری) دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی کشور و مطابق با چارچوب مفهومی طراحی شده برای رصد وضعیت این مؤسسات، به مهمترین گزاره‌های مورد اجماع محققان، نویسندگان، مدیران ارشد، اطاق‌فکرها و مجامع سیاست‌گذاری پرداخته و در پرتو آن به برخی راهبردها و توصیه‌ها را برای ارتقاء خط‌مشی‌ها و سیاست‌های فرهنگی در جهت اجراء نقشه جامع مهندسی فرهنگی کشور (در ارتباط با دستگاه‌ها و نهادها) اشاره می‌شود.

1. ارزیابی وضعیت درونی سازمان‌های فرهنگی کشور (بعد کارآئی)

نظام خط‌مشی‌گذاری فرهنگی بسیار ضعیف بوده، نامنسجم است، در اندک موارد از بالا و پائین است و در موارد زیادی بهم ریخته است.

2. ارزیابی وضعیت بیرونی سازمان‌های فرهنگی کشور (بُعد اثربخشی یا کارآمدی).

هرچند در این زمینه داد سخن فراوان می‌توان زد اما به اختصار چند گزاره مهم برای توصیف شرایط جاری، بیان می‌شود:

3. وضعیت هماهنگی در سازمان‌های فرهنگی: فقدان نظام جامع مدیریت فرهنگی

تعدد سازمان‌های فرهنگ و نبود تمایزهای مأموریتی میان آنها

به نظر می‌رسد سازمان‌های فرهنگی کشور در شرایط کنونی از مسأله‌ها و اهداف ذاتی خود فاصله گرفته و تحت‌تأثیر فشارهای نامتعارف محیطی دچار سردرگمی، ابهام، انحراف در تشخیص اهداف خود شده‌اند. رواج و تسلط رویکرد «نامسأله‌محوری» در سازمان‌های فرهنگی به معنای سلطه رویکردهائی همچون ساختاری محوری (تأکید بر حفظ ساختار سازمانی برای مثال در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی). تکنولوژی محوری (تأکید بر جذب فناوری‌های نوین برای مثال در مرکز تحقیقات اسلامی علوم کامپیوتری و سازمان تبلیغات اسلامی)، جغرافیامحوری (تأکید بر توسعه فیزیکی سازمان برای مثال در جامعه‌المصطفی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی)، سیاست محوری (اهتمام به تأمین خواسته‌های حداکثری ذینفعان مانند صداوسیما). بدون محور و مسأله مشخص (بدون اولویت مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) شده است. البته محققان با بررسی وضعیت 12 سازمان مهم فرهنگی کشور دریافته‌اند که برخی سازمان‌های فرهنگی از جمله ستاد اقامه نماز، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مجمع تقریب مذاهب اسلامی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از رویکرد مسأله‌محوری به معنی اهتمام به حل مسائل اولویت‌دار، پیروی می‌کنند (واعظی و همکاران، پاییز و زمستان 1396).

در مجموع تعدد، نابسامانی، نبود تمایز مأموریتی و نبود سازوکار انسجام‌بخش و هماهنگ‌کننده و محور هماهنگی و انتظام‌بخش یا ستاد فرماندهی مرکزی قدرتمند و موثر (جعفری هفتخوانی، 1399) مهمترین مشکل وضعیت موجود است. در حالیکه دغدغه اصلی این سازمان‌ها کماکان افزایش بودجه و افزایش اختیارات و تصدی‌ها است. ضمن آنکه کماکان و بصورت عملی، وقعی به جلب مشارکت‌های مدنی و غیردولتی داده نمی‌شود (بصورت واقعی و عملی)

راهبردهای ارتقاء خط‌مشی‌گذاری و سیاست‌گذاری فرهنگی برای ساماندهی دستگاه‌های فرهنگی کشور

برای ارتقای نظام خط‌مشی‌گذاری در سازمان‌های فرهنگی ایران و تحقق اهداف بخشی، سازمانی، فرابخشی و ملی در حوزه فرهنگ و اجرای سیاست‌های فرهنگی کشور و بطور مشخص نقشه مهندسی فرهنگی کشور در ابعاد و زوایای پیدا و پنهان آن توصیه‌های متعددی می‌توان ارائه کرد که طبعاً با توجه به شرایط و اقتضائات هر کدام از نهادها و دستگاه‌ها این توصیه‌ها می‌تواند تا حدودی متفاوت باشد نگارنده با مرور ادبیات موجود و مطالعه و مقایسه تحقیقات انجام شده یکی از جامع‌ترین سرمشق‌ها یا الگوهای ارائه شده را برگزیده که پیشنهادات آن را در اینجا مرور و معرفی می‌نماید اما پیش از آن نقد و ارزیابی 2 الگو یا مدل راهبردی ارائه شده دیگر توسط محققان نیز خالی از لطف نیست.

در مدل نخست الهه حیدری‌زاده و همکاران در سال 1395 تلاش کرده‌اند مولفه‌های برنامه‌ریزی استراتژیک در مدیریت سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی ایران را با رجوع به آراء و نظرات خبرگان ارائه کنند ایشان 4 عامل موثر چشم‌انداز، تدوین مأموریت و اهداف عوامل درون سازمانی و عوامل محیطی را مهم شمرده‌اند سپس مولفه‌های موثر بر برنامه‌ریزی استراتژیک در شرایط وضع موجود و مطلوب بررسی کرده‌اند که شامل 14 مولفه حفظ انسجام ملی، تربیت شهروند جهانی، علم افزائی فرهنگی، سازگاری فرهنگی، منابع مالی، منابع تکنولوژیکی، فضا و فرهنگ سازمانی، اقتصادی، اجتماعی و بوده‌اند که وضعیت کنونی همگی آنها در شرایط کنونی کمتر از حد متوسط بوده‌اند سپس نویسندگان گرفتار یکسری بازی‌های آماری با مفاهیم راهبردی شده‌اند و موضوع مدیریت راهبردی دستگاه‌های فرهنگی اصولاً فراموش شده است (حیدری‌زاده و همکاران، بهار 1395)

در تلاشی دیگر نادر جعفری هفتخوانی در سال 1390 به درستی بر یک ویژگی مهم سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی جمهوری اسلامی، یعنی نبود تمایز میان مأموریت‌ها آنها تأکید کرده است بنحوی که یک سازمان هم سیاست‌گذاری می‌کند و هم شخصاً بر اجراء و نظارت بر عملکرد خود مشغول می‌شود (مثل صداوسیما یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) که در نتیجه آن تداخل وظایف و فعالیت‌های موازی، فقدان مدیریت واحد و نظام برنامه‌ریزی صحیح، سرگرم شدن به درگیری‌های سیاسی و است نویسنده نتیجه گرفته است که راه حل این مشکل ایجاد یک نظام جامع مدیریت فرهنگی برای هدایت مجموعه سازمان‌های فرهنگی کشور است تا بتواند تمایزهای مأموریتی در سازمان‌های فرهنگی ایجاد نماید و انسجام و هماهنگی نهادینه میان این نهادها ایجاد کند و لذا پیشنهاد یا ایده «منظومه فرهنگی» را ارائه نموده است (جعفری هفتخوانی، بهار و تابستان 1390) که البته باید گفت هم اکنون پس از گذشت حدود یک دهه از طرح این ایده و شکل‌دهی ستاد و ساختاری برای این منظور، مشخص شد که نه مسأله اصلی نهادها و دستگاه‌های فرهنگی این تعدد و فراوانی است و نه راه حل آن تشکیل چنین منظومه شمسی، و اصولاً چنین تفکرات فرمال و سطحی در عرصه فرهنگ پاسخگوی مشکلات دستگاه‌ها و مشکلات فرهنگی کشور نخواهند بود

برای ارائه هرگونه تحلیلی از وضعیت موجود، مدل مناسب و جامعی توسط وجداله قربانی‌زاده و همکاران ارائه شده که براساس نظرات خبرگان فرهنگی (شامل مدیران و کارشناسان) تهیه شده است این مدل تمامی ابعاد و مقولات لازم اعم از بسترها و عوامل برون سازمانی، شرایط طی شده (سازه‌های خط‌مشی‌گذاری)، الزامات اثربخشی خدمات و تأثیرگذاری بر مخاطبان، بایسته‌های راهبردی، پیامدها و بروندادهای خط‌مشی‌گذاری و نهایتاً شرایط مداخله‌گر (عوامل درون سازمانی) را باید پوشش دهند و دربرگیرد (قربانی‌زاده، پائیز 1396)

در ادامه باید به لزوم تصحیح رویکرد جهت‌گیری سازمان‌های فرهنگی (در اسناد بالادستی هر سازمان) به سمت مسأله محوری[1] اشاره کرد که به معنی ضرورت تمرکز سازمان بر فاصله میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب است بنحوی که راهبردهای سازمان بر مسائل خاص و محوری خود استوار و متناسب گردد. مسأله محوری موجب می‌شود سازمان از اهداف و مأموریت‌های ذاتی خود منحرف نشود و اهداف فراموش نشوند. برای تحقق این مهم سازمان‌های فرهنگی باید با تلفیق آرمان‌ها و چشم‌اندازها از یک‌سو و رصد واقعیات و شرایط محیطی (و نیازهای مخاطبان یا مشتریان) از سوی دیگر اهداف (و مسائل) حوزه مأموریت خود را مشخص و مرتباً اولویت کنند. نتیجه این رویکرد انعطاف و پویائی سازمانی خواهد بود. برای این منظور و براساس تجربه عینی و زیسته دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم از سال 1392 تاکنون پیشنهاد می‌شود با تشکیل قطب‌ها و میزکارهای تخصصی و مسأله‌های مرتبط با هر میز شناسائی شود. طبعاً برای تحقق این مهم در میان سازمان‌های فرهنگی باید یک مرجع بالاتر یک نظام شفاف تقسیم‌ کار ملی را بین آنها ایجاد کند.


[1] Problem Orientation